بدون تفنگ، به تبريزخوش آمديد


ميرموسی هاشمی

    دراينجا به توصيف خاطره ای می پردازم: يکشب بوسيله يكی ازدوستانم بنام (ض...)، برای تشكيل جمعيتی درشهرمالمو، به جمع دوستان فارس زبان درمنزل ... جهانگيری رفته بودم. دراين نشست حدود ده نفر بوديم که خيلی ها را نمی شناختم. پس از صرف چای و شيرينی جلسه رسمی شد. دكتر «بيژن...» که فردی ميانسال و موقر و متين بود رياست جلسه را برعهده داشت. صحبت های زيادی رد و بدل شد. با توجه به مضمون گفتگوها، احساس كردم اكثر حاضرين مانند گذشته همچنان به سستيم سنتراليزم درايران معتقدند و بيشترصحبت ها پس از سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی از برقراری نظام مشروطه  حکايت می کند. و به روح قانون اساسی 1906 معتقد بودند.

     دراين ميان دوستم (ض...) گفت: دوستان!  قانون مشروطيت قديمی شده است،  امروز قوانين مدرن سازمان ملل متحد دردنيا وجود دارد و بهتراست برای برقراری نظام آينده ايران  ازاين قوانين استفاده شود،كه حق وحقوق و برابری ملل ساکن درايران را تامين ميكند و... 

    مؤلف، ضمن اعلام نظرات خود دررابطه با تدريس زبان ترکی آذربايجانی ازحاضرين پرسيدم.«محسن ک » فعال سياسی و نويسنده که حدود چهل سال داشت و کادر سابق نيروی هوائی ارتش بود درسمت راست من نشسته بود. او، درپاسخ به سئوال من گفت: «اينگونه مسائل از جمله زبان! بايستی درمجلس شورای ملی آينده که در درون يک نظام دموکراتيک تشکيل خواهد شد حل شود و ما نمی توانيم ازحالا به اينگونه مسائل به پردازيم و...»

    اينجانب پاسخ دادم: نه. ما با اينگونه طرز تفکرها سخت مخالفيم، نمايندگان درگذشته و حال منتخبين مردم نبودند، بلکه آنها نمايندگان انتصابی و فرمايشی بوده اند، درآينده هم کسی  نمی تواند چنين تضمينی را بپذيرد. بايد ملت های ساکن درجغرافيای سياسی ايران از هم اکنون به نيروی خود تکيه کنند و بس. بويژه ما آذربايجانی ها تجربه های تلخی ازتاريخ داريم  و جز اراده ملی خود برديگران اعتماد نداريم و ...

    پس ازگفتگوهای ما، خانم «پ ا»، همسر«ض...» رو بمن كرد و با صدای بلند گفت: «اگرمملكت من درآينده تجزيه شود، خودم تفنگ دردست گرفته و به تبريز می آيم و در آنجا با تجزيه طلبان می جنگم و ... »! چنين برخورد غيردموکراتيک نياز به پاسخ روشن و محکمی داشت، ازرئيس جلسه وقت گرفته، اينگونه جواب دادم: «خانم محترم! پ ا » حق تعيين سرنوشت ملت ها درهركجای دنيا که باشد خدشه ناپذير است. چنانچه شما بخواهيد بيائيد  به ديار ما و با ملت آذربايجان بجنگيد، يقين بدانيد که نخست تفنگ شما را بين تهران و  قزوين درگمرك آذربايجان اخذ می کنند، بعد مسئولان به پاسپورت شما مهر ويزای توريستی آذربايجان می زنند، آنموقع  «بدون تفنگ به تبريز خوش آمديد»  و می توانيد درخيابانهای زيبای تبريز با خيال آسوده  بگرديد و... !»

    رئيس جلسه با مشاهده واکنش من،  رو به «ض...» كرد وگفت: حتما آقای هاشمی! ميل نداشته دراين جلسه شركت كند بلكه مجبوری آمده است. پاسخ دادم: «آقای رئيس! من آدم بالغی هستم و با رضايت خود به اين جلسه آمده ام،  بلكه همزيستی برابر را دركنار هم ياد بگيريم. من درهركجا که باشم نخست ازحقوق پايمال شده ملتم دفاع  می كنم و...» بالاخره با اين ترتيب جلسه بدون اخذ نتيجه خاتمه يافت.

    پس ازپايان جلسه همراه «ض ...» و همسرش با ماشين آنها به منزل آمدم. در بين راه « همان خانم»  گفت: آقای هاشمی اميدوارم كه ازگفته های من سوء تفاهمی پيش نيايد. و دلخور نشده باشيد! گفتم: مهم نيست شما نظرتان را گفتيد و من هم درجواب، نظرخودم را ابراز داشتم. من همچنان بشما احترام می گذارم. لحظه ای بعد درکنار خانه مسکونی ام از يكديگرجدا شديم. متاسفانه اينگونه طرز تفکرهای غيردموکراتيک[پان ايرانيستی] سبب می گرديد بيشتر به مسئله ملی حساس باشم و اعتقادم از اپوزوسيونی بنام ايران بکلی سلب گردد!

    بايد بگويم همانگونه که هومانيزم ريشه در روح هرخانواده آذربايجانی دارد و مردم اين   ديار برای ديگران مهمان نواز و مهربان هستند، همانگونه هم برملت خويش می نگرند و دربرابر هرگونه تحقير و زورگوئی درهرکجا و درهرشرايطی و با هر نامی که باشد حساس بوده و سخت مقاومت نشان می دهند.

    پس ازچندسال سپری شدن ازخاطره مزبور درشهرمالمو، مطلبی را در روزنامه پيام نو، [ازبهرمان رفسنجان تا تبريز آذربايجان] گفتگوی صريح و پنج ساعته با علی اکبر اعلمی، حقوقدان، روزنامه نگار و عضو هيئت روزنامه سلام! [نماينده تبريز، آذرشهر(توفارقان) و اسکو]  در پاسخ به علی اکبر هاشمی رفسنجانی را خواندم. گويا، هاشمی رفسنجانی درسال1368 هنگام سفر به تبريز مورد استقبال مردم قرار نمی گيرد، بدين سبب او، درشورای اداری   استان، تبريز را يک دهکده بزرگ می نامد و در اذهان برخی ازحاضران، شائبه تحقيرکردن را پديد می آورد. البته پاسخ اعلمی چندين صفحه  از روزنامه مزبور را پرکرده بود، خوانندگان عزيز می توانند آنرا در روزنامه مزبور بخوانند، درهمين جا فقط به شمه ای ازآن می پردازم: «آری همين تبريز، به گفته مورخان يونانی، شهری است کهن که اولين نشانه های تاريخی آن به هشت قرن قبل از ميلاد مسيح مربوط می شود و پس از اسلام و بعثت و به روزگار عباسيان مدنيت خود را باز يافت. درعهد قاجار اين شهر دومين شهر بزرگ و مهم ايران محسوب  می شد. از اين رو با اطمينان می توان گفت اصولا شان و جايگاه تبريز پذيرا و مستعد چنين تحقيری نيست. بنابراين«زر پاک از محک چه دارد باک؟» ، و...[1]

     البته جواب من به خانم[ پ ...] درمالمو تصادفی نبود، زيرا نيک می دانستم مبارزه ملی و مدنی ترکهای آذربايجان جنوبی سالهاست که آغاز شده است و ملت آذربايجان اين بار برای حاکم شدن به سرنوشت ملی خود و وصول به آزادی از هيچ کوششی دريغ نخواهد کرد.  و هموطنان آذربايجانی درهرکجاکه باشند درباره هويت ملی خود حساس هستند!  بويژه تبريز   را قلب  طپنده حرکت ملی آذربايجان می دانند.

    همچنين درنشريه شمس تبريز، دررابطه باگزارش کامل محاکمه نشريه مزبوردر دادگاه مطبوعات، علی حامد ايمان (مدير مسئول) ميگويد [جرم من دفاع از هستی مردم اين مرز و بوم است] فقط به شمه ای از دفاعيات علی حامد ايمان دراينجا اشاره می کنم: « بستر زندگی در تبريز درست مثل جويبار باريک آن ماهی سياه است. زندگی درتبريز درست مثل آن برکه ای است که گويی سالهاست ازجايش تکان نخورده است. زندگی درتبريز چنان ايستاده است که ديگر زمين گير شده است و نای حرکت ندارد و اگرچشمهايمان را بگشائيم و به دور دستها بنگريم و افق را ببينيم آن وقت می بينيم که همه مان مثل آن ماهی درداخل برکه گير    افتاده ايم و دائما درآن درحرکتيم. و چه رابطه نزديکی بين اين دو وجود دارد. دريکی آب   راکد است و درديگری زندگی. دريکی بستر آب باريک است ودرديگری بستر زندگی. در يکی حرکت آب موج نمی زند و درآن ديگری حرکت زندگی موج اميدی را برنمی انگيزد. هر دو کم عمق و کم ارتفاع اند. ظرفيت گنجايش هر دو کم است. اگر بتوانی و بخواهی افق افکارت را کمی گسترده تر بکنی فورا می خورد به افکار ديگران. بستر کار هم درتبريز درست مثل  زندگی اش است. تنگ و باريک  و تاريک و هرچه دست و پا زنی بيشتر تقلاکنی مثل باتلاق بيشتر فرو  می روی و بيشتر عقب می افتی. سطح انديشه ها در اين شهرچنان پائين است که همه از اين طرف ديوار، قدشان به آن طرف ديوار می رسد. و اگر بخواهی ارتفاع انديشه هايت  را بالا ببری  و اين جويبار را تبديل به دريا کنی بايدحرکت کنی و امروزه ما به جرم اين حرکت است که محاکمه می شويم.» [2]

     بعقيده نگارنده دفاعيات مديرنشريه شمس تبريز اتهام نامه ای است برآنانيکه با تفکر غيردموکراتيک سياست [آپارتايد] را همچنان تداوم می بخشند. و نمايندگان اين تفکرشوم   چه درداخل و چه درخارج از مرزها از هرگونه تحقير و تهديد ملل غيرفارس درايران ابائی ندارند. متاسفانه [اينان] نمی خواهند ازتاريخ عبرت بگيرند. مؤلف کتاب تبريز مه آلود(نوشته، محمد سعيد اردوبادی)[3]  را توصيه ميکند، [اميرحشمت رئيس نظميه وقت تبريزگفت:  « تصميم دارم دريک روزتمام نيروهای تزار روس را درتبريزمحو و نابود کنم، اين حادثه آويزگوش کنسول روس باشد. و...] بلکه جسارت مردم تبريز و حماسه های تاريخی آنها درگوشمالی بيگانگان، متجاسرين يک بارديگر به ذهنشان خطورکند! 


 

[1] روزنامه پيام نو، چهارشنبه هشتم ديماه 1378،سال دوم شماره74)

[2] نشريه شمس تبريز، شماره128 چهارشنبه بيست ويکم فروردين 1381

[3] تبريز مه آلود جلد سوم ص 630 )