بیداری ملت ترک در ایران
(قسمت اول)

 

گونتای گنجالپ

 

تاریخ در ذات خودآماج انسانی را محمول است. تاریخ همواره چنانکه بر آمده است، بر نمی رود. بدون تردید عقل بشر در استقامتیابی تاریخ موثر بوده و هست. تاریخ به دو شکل موجود است: تاریخ بصورت یک فنومن که هرگز نمیتوانیم آنرا درک کرده، بفهمیم. نمیتوانیم آن فنومن را در بعد زمینشناسی، کوسمولوژی، کلیماتولوژی، کولتورولوژی، سوسیوپسیکولوژی آن زمان مورد بررسی قرار دهیم. زیرا فاصله روانی عمیق در کار است. شاید بدین دلیل باید باشد که در قرن حاضر فلسفه تاریخ بیش از هر موضوع دیگر مورد توجه متفکران قرار گرفته است. آفریننده تاریخ احساسات و باور اقوام و ملل بوده و آفریننده علم عقل بشر است. انرژی متمرکز شده اجتماعی در محور یک باور کولکتیو چون به اوج تمرکز خود رسیده و در عمق روح یک جامعه منفجر گردد تاریخ آبستن شدن میشود و از بودن به سوی شدن حرکت درونی انجام می گیرد. یک قوم کوچکی چون مغولها با تعداد اندکشان می توانند امپراتوریها و دول بزرگ را از بین برده خود موسس امپراتوری بزرگ گردند. یاسای مغولی به صورت یک باور نوین قوم مغول را چنان متحد میکند که همه ملت پراکنده مغول بصورت یک تن و یک ارده واحد در آمده بسوی هدف واحد حرکت میکنند. همچنانکه یاسای محمدی و اسلامی قوم پراکنده و بی دولت عرب را چنین کرده بود. زایش و افزایش یک قوم و ظهور آن در صحنه تاریخ یکی از پیچیده ترین موضوعاتیست که علم و فلسفه مدرن تمایل تحقیق و درک آن را دارد. در این راستا نظریه های مختلفی موجود می باشد. هگل آنرا جنبش روح مطلق و ظهور این روح مطلق در تمثال یک قوم تفسیر می کند. روح آفریننده مطلق در بطن یک ملت لانه میسازد و برای آن ملت رسالت نوین تاریخی معین می کند. اگر آن ملت قادر به تحقق رساندن احکام و مکلفیت روح مطلق نباشد، روح مطلق آن ملت را ترک می کند. اگر قادر به رئآلیراسیون خواست روح مطلق باشد، آن ملت شروع به آفرینش تمدن نوین می کند و رسالت خود را به انجام می رساند.

آرنولد توینبی از دیدگاه کلیماتولوژی به این موضوع می نگرد. شرایط اقلیمی و تبادلات و تحولاتی که در آن رخ می دهد یک اتنوس پاسسیونر را وارد صحنه تاریخ می کند. استقامت جنگها از جغرافیای واحه ها به طرف جغرافیای رفاه رخ می دهد. تمدن نیز از دیدگاه توینبی محصول همین روند تاریخی بوده است. بنا بر این دیدگاه «حمله» بصورت یک «تز»، «دفاع» بصورت «آنتی تز» و «تمدن» در این تحولات بصورت «آنتی تز» فرمولیزه میشود. همه این نظریه های تاریخی بدین دلیل است که انسان به هیچ وجه نمیتواند فنومن تاریخی را بطور تام و تمام درک بکند.

2- تاریخ بصورت معلوماتها، روایتها و دانستنیها. معلومات بشر در باره تاریخ از این دست می باشد. بدین دلیل است که مورخانی چون ویل دورانت تاریخ را علم حساب نمی کنند. زیرا داده های علمی با داده های تاریخی متفاوت است. با داده های علمی تاریخ قابل ادراک و تفهیم نمیشود. بدین دلیل باید باشد که در تاریخ نگاری عمیق علوم بیولوژی، زئولوژی، دین، کوسمولوژی، زبانشناسی، سوسیولوژی و دیگر علوم نیز مورد تکیه گاه بررسیها قرار می گیرد. ویل دورانت تاریخ را قسما علم، قسما هنر و قسما فلسفه می خواند. کولینگوود ساختار تاریخ را مورد آنالیز قرار می دهد، خودِ تاریخ را تفسیر می کند و در جستجوی جواب دادن به سوآل فراگیر «تاریخ چیست؟» بر می آید.

نخستین کسی که تاریخ را از ساحه تنگ نقلیات بدر آورده بن خلدون بوده است. بن خلدون محاکمات و ملاحظات تاریخ را از ساحه نقل به ساحه عقل سوق داد. تحلیل حوادث تاریخی را بر اساس دیالکتیک علت و معلول بنیان نهاد. بنا بر فرمول متدولوژی بن خلدون تاریخی که هنوز به اتمام خود نرسیده است قابل درک فراگیر نمیتواند باشد. زیرا هنوز به روند شدن خود ادامه می دهد. علل اگر مشهود هم باشد، معلول در میان نیست. بنا بر این نمیتوان میان علت و معلول بر رسی دیالکتیکی بر قرار کرد. شبیه این برخورد با تاریخ از طرف هایدگر نیز گفته شده است. بنظر هایدگر نیز روند تاریخی چون بسته میشود میتواند مورد بررسی قرار گیرد و در آزمایشگاه ذهن می توان در آن باره آن معلومات علمی و فلسفی تولید کرد. مثلا ما می توانیم در باره شوروی، در باره رژیم پهلوی، قاجار و دیگران ملاحظات تاریخی داشته باشیم.

سرگذشت ملل پوزیسیون آنها را در زمان حال معین می کند. سرگذشت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و امثال آن. داده های تاریخی ذهن بشر را از بودنها بسوی شدنها سوق می دهد. شدن بر اساس بودن تحقق پیدا می کند. ما قادر نیستیم از دیدگاه آینده تاریخ نگری بکنیم. این ضعف، بشر را وادار می کند که آینده را در زمان حال با تکیه بر گذشته بیافریند. این نوع تاریخ آفرینی شاید بر وفق خواست بشر رخ نمیدهد. زیرا علاوه بر خواست بشری، خواست تاریخی خارج از اراده بشر نیز موجود هست. اگر چنین نمی بود هیچ امپراتوریی نمی پاشید. این همه تنوعات تاریخی بوجود نمی آمد. تاریخ خود همه ایدئولوژیهای دروغین را افشا می کند و بیشتر آنها را به زباله دان خود می اندازد. هر چند در راه این ایدئولوژیها فداکاریهای زیادی از طرف یک نسل قول خورده انجام گرفته باشد، باز تاریخ این ایدئولوژی و این فداکاریها را به رسمیت نمی شناسد. تاریخ بسوی راستی و حقیقت درتحرک هست. مللی که این آماج تاریخ را درک کرده اند رهانیده شده اند. هستی های قومی و ملی واقعیتهای تاریخی هستند و تاریخ در حفظ این واقعیتها مصمم می باسد. کافیست که این مصمیت تاریخ از طرف یک قوم بصورت شعور تاریخی در بیاید. که بیداری یک ملت نیز به همین معنیست. بیداری ذهن کولکتیو و در مسیر تکامل تاریخی قرار گرفتن آن. آری، تاریخ نیز بر اصالت تکیه دارد و ایدئولوژیهای دروغین را نمی پذیرد. همچنانکه اصطلاحی بنام «ملت شوروی» را تاریخ نپذیرفت. همچنانکه اصطلاحی به نام «ملت ایران» را که بر اساس دروغ و تجاها بنیان هست، اراده ملل موجود در ایران آنرا قبول نمی کند. جهان مدرن فرایند ملت سازی بر محور یک اتنوس و یک زبان را مردود می شمارد. مدرنیته آرزوی نهایی بشریت و هدف اصیل تاریخ بوده است. یعنی حرکت بسوی حقیقت تاریخی. یعنی از ذهنیت ایستا بسوی سیالیت. مدرنیته یعنی سیالیت ذهن و تاریخ. از این جهت همه دروغهایی که از طرف زور و سرمایه بمیان گذاشته شده است از طرف مدرنیته افشا میشود. از این لحاظ اولین و موثرترین متفق ملل تحت ستم مدرنیته می باشد. مللی که می خواهند سرنوشت ملی خود را تعیین بکنند، مدرنیته آنها را در این راه تشویق می کند. زیرا مدرنیته فاشیزم و کمونیزم که دو روی یک سکه هستند را محکوم می کند و به آزادی ملی و قردی ارج می نهد. در قرن حاضر امواج مدرنیته در رگهای تاریخ می تپد. مدرنیته هست که ملل تحت ذهنیت نژاد آریایی را به رهایی فرامیخواند. زیرا مدرنیته چیزی به تام نژاد را قبول نمیکند و تاریخ که آماج اصلیش مدرنیته هست چیزی به نام نژاد آریایی را نمی تواند بپذیرد. نظریه های نژاد محوری از طرف فلسفه تاریخ و مدرنیته مردود شناخته شده است. آری، جهان مدرن فرایند ملت سازی بر محور یک اتنوس و یک زبان را مردود میشمارد. از این دیدگاه نظریه تاریخی کانت در باره روند جهانشمول تاریخ بیشتر عملی گشت. بدین ترتیب که به نظر کانت اتحاد ملل افسانه ایی بیش نیست. اتحاد دول با گوهر تاریخ سازگاری دارد. اروپای امروز نه اتحاد ملل، بلکه اتحاد دول هست. هر اتنوسی که توانایی تشکیل دولت ملی را داشته است، با نام دولت خود در ارگانیزاسیون سیاسی، مدنی و اقتصادی اروپا جای خود را گرفته است. هر چند که دولت بسیار کوچکی باشد. و این عدالت تاریخی هست، عدالت تاریخ هست. در اندیشه های کانت نیز سیر تکاملی تاریخ از لوکالیزاسیون به سوی گلوبالیزاسیون می باشد و این نیز فقط با تاسیس دولت ملی و یا تقسیم امکانات دولت بطور عادلانه می تواند تحقق یابد. در غیر اینصورت این بی عدالتی با گوهر تاریخ در تضاد هست و سبب جنگ بین ملل میشود. هر ملتی حق دارد با نام دولت خود در صحنه تاریخ عرض اندام بکند. فلسفه عدالت تاریخ نیز همین است و تاریخ در این راستا سیر می کند.

در رئآلیته کنونی ایران ملل مختلف می توانند با تکیه بر تجارب مشترک جهان مدرن بدون جنگ و نزاع حقوق متقابل همدیگر را به رسمیت بشناسند. جبر تاریخ چنین ایجاب می کند. ضرورت تاریخی که عبارت باشد از میزان رشد ذهنی، فرهنگی، دموگرافیک و اقتصادی یک ملت و همآهنگی آن با رئآلیته های منطقه ایی و جهانی، ملل موجود در ایران را به بیداری در این راستا فرامیخواند. یعنی آزادی زبانهایی که تاریخ همه آنها را برسمیت می شناسد. همه این زبانها باید فرصت کاربرد در ارگانهای دولتی را داشته باشند.

بررسی سوسیولوژیکی جنبشهای ملی چنین فرمولی را ارایه میکند که همه این نهضتها بر اساس سه اصول استوار هستند:

1-                                                                                Extra-determination. (ضرورت جهانی). پایان جنگ سرد و رو در رویی دو ایدئولوژی کاذب کمونیزم و بورژوازی صفحه نوینی در جهان را باز کرد. آغاز تاریخ نوین در بعد جهانی، ملل بی دولت و محکوم به آسیمیلاسیون را بیدار کرد. افزایش تعداد دول در سازمان ملل متحد، ملل بی دولت را تشویق به تشکیل دولت ملی می کند. این یک ضرورت جهانیست که امروز احساسات و عقل ملل بی دولت را متوجه خود کرده است. چنین به نظر می رسد که با ادبیات ایدئولوژیکی ساختگی نمیتوان جلو این پروسه را گرفت. مسئله لیبی اثبات کرد که جهان مدرن ملل آزدیخواه را تنها نمیگذارد و با مدرنترین تکنولوژی خود از قتل عام جل.گیری میکند. بخصوص حادثه لیبی ملل هویت طلب را تشویق به مبارزه ملی و بر حقشان میکند. دیگر مثل 21 آذز کشتاری نمتواند رخ دهد. علاوه بر مقاومت ملی، دنیای آزاد و جهان مدرن نیز از این فاجعه جلوگیری می کند و بکمک ملل آزادیخوا و هویت طلب می آید.

2-                                                                                İntro-determination. (ضرورت داخلی). علاوه بر ضرورتهای جهانی موثر، ضرورتها و احتیاجات درونی نیز عامل تعیین کننده در جنبشهای ملی هستند. تشخیص تبعیض و بی عدالتی، جوانانِ ملل مختلف را به مبارزه شرافتمندانه و قهرمانانه سوق میدهد.

3-                                                                                Traditionla-determination (جبر فرهنگی). یک مرز تمدنی، فرهنگی و زبانی بین ملل موجود است. این مرز را طبیعت بوجود آورده است. هیچ نیرویی نمیتواند این مرز زبانی را از بین ببرد. این تفاوتهای فرهنگی و زبانی محصول هزاران سال تحولات تاریخی می باشد و تجربه نشان داده است که نمیشود زبان یک ملت را از تاریخ و جغراقیا برکند. همچنانکه در مدت 85 سال عملیات سخت و شدیدی که بر بر علیه زبان ترکی در ایران انجام دادند، زبان ملی ما زخمی شد، اما نمرد و الآن بر می خیزد. دختران و پسران غیور ترک به خاطر حفظ زبان ملی و مادریشان جان خود را به خطر می اندازند. مبارزه بس شرافتمندانه ایی را ملت ترک و بخصوص جوانان آن آغاز کرده اند و همچنانکه از متن این مقاله بر می آید تاریخ و مدرنیته طرف حقیقت و عدالت را می گیرد. همگام با واقعیتهای منطقه ایی و جهانی، ملل مختلف در ایران به پا می خیزند. براندازی تبعیض، برقراری حقوق مدرن و حق تعیین سرنوشت آماج اصلی این مبارزه ملی و خیزش ترکی به محوریت آزربایجان جنوبی می باشد.

‏2011‏/04‏/09