تغییر آرایش عرصه سیاسی ایران و چگونگی ورود ملیت ها به آن


علی حامد ایمان Hamed_iman@hotmail.com

1
هفتمین انتخابات ریاست جمهوری 1376 اصلاح طلبان را وارد عرصه قدرت نمود. اولین انتخابات شوراهای شهر در سال 1377 و ششمین انتخابات مجلس شورای اسلامی در سال 1378 جایگاه آنان را در عرصه قدرت تثبیت نمود و هشتمین انتخابات ریاست جمهوری در سال 1380 قدرت اصلاح طلبان را در عرصه سیاست ایران به اوج رساند.

اما این فقط یک سوی ماجرای قدرت نمایی بود چرا که زوال این گروه به مانند صعودشان نیز به تندی شکل گرفت. دومین انتخابات شوراهای شهر در سال 1381 استارت زوال اصلاح طلبان را کلید زد و هفتمین انتخابات مجلس 1382 به این زوال سرعت بخشید و سرانجام نهمین انتخابات ریاست جمهوری آنان را از قدرت به کنار راند. و این بار نوبت اصول گرایان بود که کلکسیون قدرت خود را تکامل بخشند.

هنگامی که ماشین قدرت برای اصلاح طلبان در جاده متلاطم و ناهموار سیاست ایران به راه افتاد، آنان چنان سرمست قدرت بودند که حاضر نشدند کس دیگری را سوار آن بنمایند چرا که تصور نمی کردند به همین آسانی در کمتر از یک دهه دیگر عرصه قدرت را واگذار خواهند نمود و از صندلی قدرت رانده خواهند شد.

اما این همه بدشانسی برای اصلاح طلبان، برای اصول گرایان نیز خوش یمن نبود. همزمان با شکل گیری زوال اصلاح طلبان، صعود اصول گرایان استارت خورد اما اگر صعود و نزول اصلاح طلبان به دو دوره ریاست جمهوری محدود شد، اما صعود اصول گرایان به این حد هم نرسید چرا که فرارسیدن دور دهم ریاست جمهوری، سرنوشت دیگری را برای این دو بازیگر عرصه سیاست ایران رقم زد.

صورت بندی عرصه سیاسی ایران در دوران اخیر همواره همراه با انتخابات دچار تغییر و تحول شده است و نیروهای سیاسی در این عرصه است که دچار انشعاب و تغییر می گردند و جناح بندیهای متفاوتی شکل می گیرد. اما همیشه این جناح بندی ها از دو خاستگاه فکری و سیاسی عرصه ایران زاده می شدند و پس از طی مسیرهای متفاوت، دوباره حول یکی از دو محور عرصه سیاست جمع می گشتند. این امر تا دور نهم انتخابات ریاست جمهوری دچار همین تسلسل گشت، اما این آرایش سیاسی از دهمین انتخابات ریاست جمهوری بود که تغییر نمود. گفتمان اصول گرایی با توجه به فرصت بدست آمده سعی در حذف گفتمان اصلاح طلبی داشت. در اثر این واکنش جریان اصلاح طلبی زمین گیر شد به طوری که به نظر می رسد برای مدت نامشخصی به کما خواهد رفت و در خوش بینانه ترین حالت به فعالیت پشت صحنه و زیرزمینی روی خواهد آورد.

درست است که سرکوب و از بین بردن اصلاح طلبان در عرصه سیاست زمینه حذف آنها را از جریان قدرت فراهم نمود اما این امر مشروعیت اصول گرایان را نیز در افکار عمومی خدشه دار نمود. از طرف دیگر نبود رقیب جدی در صحنه وزن کشی عرصه سیاست، رقابت میان اصول گرایان شکل گرفت و این رقابت آنان را تا سر حد انشقاق به پیش برد. اما این بار دیگر این انشقاق اصول گرایی به حرکت واگرایی بیشتر تمایل پیدا نمود به طوری که ما دیگر شاهد به هم پیوستن این جریانات دور محور اصلی نگردیدیم.

اصول گرایان برای جلوگیری از ریزش خود تمامی وزن سیاسی خود را در سبد قدرت احمدی نژاد تجمیع کردند اما دور دهم ریاست جمهوری سرنوشت دیگری را برای کنشگران عرصه سیاست رقم زد. دور دهم انتخابات اگرچه ناقوس مرگ را برای اصلاح طلبان به صدا درآورد، برای اصول گرایان نیز ارمغان شومی به همراه داشت و آنها را از قدرت به عقب راند.

امروزه پس از این همه، عرصه فضای سیاسی ایران در حال پوست اندازی است و علائم این پوست اندازی در صورت بندی جدید نیروهای عرصه سیاست رونمایی شده است. این صورت بندی جدید، پایان حیات سیاسی دو جریان اصول گرا و اصلاح طلب را در عرصه سیاست رقم زد، دو جریان و دو گفتمانی که هیچوقت نتوانستند دغدغه های سیاسی و فرهنگی ملیت های ایرانی را مورد التیام قرار دهند.

و اکنون جریان جدیدی در عرصه سیاست ایران در دور محور احمدی نژاد در حال شکل گیری است. حلقه ای که بازیگرانی چون مشائی، ثمره هاشمی، رحیمی و محصولی آنرا شکل می دهند. این حلقه فکری و سیاسی در این مدت اندک نشان داده اند که دارای تفاوت های رفتاری و نگرش بنیادی با گروههای اصول گرا و حداقل با اصول گرایان سنتی هستند. اصول گرایان در بازیهای سیاسی دارای ویژگیهایی هستند که این حلقه جدید وقعی به آنها نمی گذارد. رفتار لایه ای، تشکیلات محوری و شیوخیت محوری در عرصه تبادلات سیاسی از مهمترین مشخصه های گفتمان اصول گرایی است که مصلحت انگاری وجه تمایز این جریان را از سایرین تکامل می بخشد. مولفه هایی که این حلقه جدید هیچ توجهی به آنان نمی گذارد و از کنار آنان به آرامی رد می شود. این حلقه جدید، در این میان، نه به لابی گری های مرسوم راست گرایان وقعی می نهد و نه بهایی برای نظر آنان در نظر می گیرد. گفتمانی که خود با طناب اصول گرایی به قدرت رسید اما وقتی برقدرت تکیه زد طناب را پاره نمود.

اکنون چالش ها در عرصه سیاست ایران شکل جدیدی به خود گرفته اند. هر یک از گروهها سعی می کنند که تا زمان انتخابات کار را یکسره نموده و پایه های خود را تثبیت گردانند. اصلاح طلبان نیز سعی داشتند که ورود مجددی به قدرت داشته باشند که با واکنش تند اصول گرایان سنتی به عقب رانده شدند. اما در این میان کار برای اصول گرایان نیز دو چندان سخت شده است. آنان از طرفی باید بازمانده های اصلاح طلبی را از سر راه خود بردارند، کاری که از لحاظ سیاسی هزینه گزافی را بایستی برای آن بپردازند، و از طرف دیگر با گفتمانی دست و پنجه نرم کنند که نه تنها عرصه های سیاسی و اقتصادی را فتح نموده اند که جایگاه طبقاتی اصول گرایان را نیز تسخیر نموده اند. جایگاهی که در لایه های پایین جامعه وجود داشت و اصول گرایان با تکیه برآنان اهدافشان را به پیش می بردند، امری که به نظر می رسد دیگر برای آنان مشکل شده باشد.

و اما در این گیر و دار گفتمان جدید شکل گرفته به حرکت خزنده خود ادامه می دهد و قدرت را از ید اصول گرایان گرفته و به دست نظامیان می سپارد. اما در ورای این همه، قدرت دیگری در حال خیز برداشتن است. قدرتی که تا بحال در ورای سیاست عمل می کرد، قدرتی که هم اکنون هم بر اقتصاد کشور فرمان می راند و هم بر سیاست آن. و این قدرت چیزی نیست جز سربرآوردن نظامیان، که از ورای این همه بازیهای سیاسی خود را تکامل بخشیدند. و اکنون در عرصه سیاسی این بازیگران تازه نفس همه را به بازی خواهند گرفت، چرا که هم اقتصاد در دست آنان است و هم سیاست و هم اینکه از ابزارهای کافی قدرت برخوردارند. قدرتی که به نظر می رسد توانایی نادیده انگاشتن تمامی گفتمان ها را در عرصه سیاست دارد.  

2
تمامی این گفتمانها در طول حیات سیاسی جمهوری اسلامی ایران نشان داده اند که حداقل نتوانسته اند برآورد کننده آمال و آرزوهای بخش عمده ای از مردم ایران باشند، بخش عمده ای که از تبعیضات به عمل آمده ناراضی هستند و حقوق خود را از دست رفته می بینند، حقوقی که در تعامل با ملیت مسلط ایران نادیده انگاشته شده است. گرچه همه شهروندان با مشکلات متعدد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دست به گریبان هستند اما ملیت های عمده تشکیل دهنده ایران با مشکل و مساله خاص خود نیز دست به گریبان هستند و آن چیزی نیست جز عدم توازن توسعه میان ملیت های مسلط غیر فارس. این نابرابریها که گاها به شکل فاحشی در عرصه های مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی عمل می کنند. نابرابریهایی که گرچه در قوانین کشور وجود ندارند ولی به طور آشکار و پنهان عمل می کنند. و اکنون این گفتمان نیز مدتهاست که سر برافراشته است، گفتمانی که تحت عنوان گفتمان ملیت ها و گفتمان هویتی نامیده می شوند. گفتمانی که گرچه از ابزارهای قدرت سیاسی بی بهره است ولی گفتمانی در آینده ایران نقش خواهد آفرید که از تواناییهای این گفتمان بی بهره نباشد.

ملیت ها پاشنه آشیل جمهوری اسلامی ایران هستند و سیاستمداران برای ادامه بقای سیاسی خود ناگزیر از این هستند که قدرت این گفتمان را نیز در نظر بگیرند، گفتمانی که می تواند تمامی معادلات عرصه سیاسی را بر هم زند. اصلاح طلبان از این گفتمان غافل ماندند و در نتیجه چنان به زمین زده شدند که توان برخاستن از آن برای آنان غیر ممکن به نظر می رسد. این امری است که سایر بازیگران عرصه سیاست نیز به آن پی برده اند. در دو دهه اخیر گفتمان ملیت ها با رویکرد و ماهیت خاص هویت خواهی خود، توانسته اند که چالش های متفاوت سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حتی امنیتی را برای حکومتگران ایجاد نمایند. این چالش ها نه تنها در عرصه داخلی که در عرصه بین المللی نیز توان به نمایش درآمدن دارد. چالش جدیدی که به نظر می رسد از نظر عمق، شکل و محتوای آن از ابعاد جدید و پیچیده تری برخوردار باشد.

و اکنون حکومتگران عرصه سیاست نه تنها نمی خواهند که با این چالش دست و پنجه نرم کنند که گاه در نظر دارند که این چالش را در خدمت خود بگیرند و تجربه تلخ اصلاح گران را تکرار ننمایند. 

3
و اکنون به این پرسش همیشگی می رسیم که گفتمان ملیت ها در این عرصه سیاسی کنونی چگونه بایستی عمل نمایند؟ و به عبارتی در این آرایش سیاسی چه وظیفه ای را باید در اختیار گیرند و چه نقشی بازی نمایند؟ آیا این گفتمان هویتی که به نفع جریان اصلاح طلبی- که از سایرین به گفتمان ملیت ها نزدیک تر بود- وارد گود نگردید، آیا اکنون بایستی وارد عرصه گردد و نقش تاریخی خود را ایفا نماید؟

به نظر می رسد که پاسخ مثبت است و این چنین باید عمل کرد، چرا که اصلاح طلبی طعم تلخ شکست را چشید و اصول گرایی نیز طعم ناخوشایند عقب نشینی را. و اکنون که عرصه سیاست داخلی دچار پوست اندازی شده است و گفتمانهای جدیدی در حال زاده شدن هستند، گفتمان ملیتی نیز بایستی خود را وارد عرصه نماید تا بتواند به حقوق حقه خود دست یابد و یا حداقل راههای دست یابی به این حقوق را هموار نماید.

اما اینکه ورود گفتمان ملیتی به این عرصه چگونه و به چه شکلی بایستی باشد، سوالی است که باید برای آن اندیشه دیگری کرد. گفتمان ملیتی باید با هویت مشخص خود و برای دست یابی به اهداف خود و به صورت مستقل وارد عرصه گردد. ورود به این عرصه بایستی همراه با اندیشه، تعقل، آگاهانه، هدفمند و همگام با برنامه عملی باشد که در غیر این صورت ورود گفتمان ملیتی در این آرایش جدید سیاسی چیزی برای آنان به همراه نخواهد داشت.

چگونگی این ورود، خود بحث دیگری را می طلبد که لازم است مقالات دیگری نگاشته گردند.